۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

Tehran Book Fair

نمايشگاه کتاب يا نمايش کثافت‌خانه؟

باری ديگر نمايشگاه کتاب را در مکانی بی‌ارتباط و نامربوط به کتاب و دور از فضای دانش برگزار می‌کنند. همچون سال پيش با خواست خود برای رفتن بايد مبارزه کنم. پرسش اينست که چرا بايد در چنين جايی نمايشگاه کتاب برگزار شود؟
در تارنمای شرم‌آور نمايشگاه که مشخص نيست به تارنمای العربيه يا خمينی يا درسهايی از قرآن وارد شدی يا کتاب تهران! در بخش تازه‌ها نوشته‌ای هست که بسيار به چشم می‌آيد. نويسنده‌ی مقاله که بيشتر به بناهای پيشين همانند است نوشته: «برگزاري نمايشگاه كتاب در مصلي تهران، تصميم صحيح و مناسبي از سوي وزارت ارشاد براي جذب بيشتر مخاطبان و علاقمندان به كتاب بود». گويی اين دلبستگان و دوستداران کتاب تا پيش از اين جذب نمايشگاه نمی‌شدند. پس اين ترافيک که بهانه‌ای برای شيادان بود نشانه‌ی چيست؟ آن شلوغی و بگيروببندها نشانه‌ی چه بود؟ ايشان در ادامه به مواردی می‌پردازد که ارتباطی با گفته‌ی پيشين‌شان ندارد ولی در پايان باز می‌گويد: «برگزاري نمايشگاه كتاب در مصلي تهران داراي مزايايي همچون متمركز كردن كتاب‌ها در يك سالن و دسترسي آسان‌تر مردم به كتاب‌ها و همچنين سهولت در حمل و نقل مراجعه‌كنندگان است كه مصلي را به مكان مناسب‌تري براي برپايي نمايشگاه نسبت به سال‌هاي گذشته تبديل مي‌كند» جالب است که در اين صورت بايد اين مورد مايه‌ی آزار مردم و مراجعه‌کنندگان باشد. خودتان بسنجيد در سالهای پيشين که نمايشگاه در مکانی که برای برگزاری چنين کارهايی ساخته شده برگزار می‌شد مردم در سالن‌های گوناگون که برپايه‌ی گذشت سالها به آن خو کرده بودند و با آن آشنا بودند پخش می‌شدند و اين جنبش خودکار مايه‌ی آن بود که از پيدايش ترافيک در يک سالن جلوگيری شود. به ياد داشته باشيد ميزان استقبال از نمايشگاه زياد بود و گاه سالن‌هايی ويژه که نشريه‌هايی شناخته شده در آن بودند مايه‌ی بيشتر شدن اين استقبال می‌شدند. حال چگونه می‌شود که همه نشريات در يک سالن گردآمده باشند و آن ترافيک وجود نداشته باشد و مردم دسترسی آسان‌تری داشته باشند؟ همينگونه برای حمل و نقل؟
آنچه که خود را نمايان می کند اينست که اين کار برای يک نمايش کثيف طراحی شده است. از همين رويست که نمی‌خواهم در نمايشگاه شرکت کنم. دوستان، شما از ناشران پشتيبانی نمی‌کنيد از يک نمايش کثيف پشتيبانی می‌کنيد. سال پيش بيشتر ناشران بزرگ نخست در نمايشگاه شرکت نکردند ولی در روزهای پايانی به همه دستور داده شد که اگر شرکت نکنند با آزاری همه سويه مواجه خواهند شد و اينگونه بود که آنها شرکت کردند و بايد اين رو هم به ياد داشته باشيم که نمايشگاه با استقبال مواجه نشد.
اگر ما از اين نمايش پشتيبانی نکنيم ناشران هم چون اين فروش ده روزه را از دست می‌دهند و هم اينکه چيزی برای درخواست به بازگرداندن نمايشگاه به جايگاه واقعی خود در دست دارند با هماهنگی و نيروی بيشتری می‌توانيم از تخريب نمايشگاه جهانی تهران جلوگيری کنيم. دوستان، زمين‌های نمايشگاه است که چشم اين شروران پليد و دشمنان دانش را به خود جذب کرده نه ترافيکی که برای اين نمايشگاه ده روزه پديد می‌آمد. به ياد داشته باشيد که اين ترافيک هر روز در همه‌ی شهر ديده می‌شود چرا برای آن کاری نمی‌کنند؟ چرا توليد و فروش بی‌سابقه‌ی خودرو در تهران و ديگر جاها را متوقف نمی‌کنند؟ اينها فقط برای فريب و شيره‌مالی ما مردم است. هم‌اينک به جای پارک‌وی بزرگراه رسالت، مدرس و پيرامون اين کثافت‌خانه ترافيک می‌شود. اين همان چيزی ست که برای نمايش به آن نياز دارند: نشان دادن شما که در واقع برای کتاب و پشتيبانی از ناشران آمده‌ايد ولی به گونه‌ای نشان داده می‌شود که گويی شما برای مصلی آمده‌ايد و به ديگران می‌گويند ببينيد که ما چقدر در گسترش کتابخوانی و دانش کار انجام می‌دهيم حتا مرکز اين گسترش هم اين کثافت‌خانه است.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

The Others

ديگران

دوستان من اين مقاله رو پيدا کردم، که آگاهی‌های ديگه‌ای رو هم در مورد پارسی و فارسی می‌ده. فقط جالب اينه که اين مقاله در تارنمای شورای گسترش زبان "فارسی" (نه پارسی) نوشته شده که پيشنهاد می‌کنم اين دوستان نخست نام شورا رو درست کنند. اميدوارم با جنبشی همگانی همه رو از اين داستان آگاه کنيم.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

Persian, Not Farsi

«پارسی، نه فارسی»

در مورد واژه‌ی پارسی که در زبان انگليسی Persian گفته می‌شود چند نکته هست که اميدوارم هم‌انديشان گرد بيان و با هم کاری برای جلوگيری از نابودی اين واژه انجام بدهيم. دوستان بکار بردن اين واژه از چند سو مهم است و به راستی اين پرسش مطرح است که ما چرا بايد واژه‌ی ديگری را به کار ببريم؟ بنا به چه نيازی
ما پارسيان را در بيرون از اين سرزمين
Persia و زبانمان را با واژه‌ی Persian می‌شناسند. اين واژه با خود بار فرهنگی و کارنامه‌ی تاريخی درخشانی به همراه دارد و مردم بيرون از اين سرزمين ما را با فرهنگ کهن و با افتخارمان به ياد می‌آورند و چيز ديگری که وجود دارد اينست که در هر کشوری نماياندن و شناساندن خود به ديگران و مردم‌های ديگر کشورها بسيار مورد مهمی است و در هر کشوری روی اين جلوه و نما بسيار کار می‌کنند. نکته‌ی ديگر اين است که در تمامی کتابهايی که به زبان‌های انگليسی وجود دارد زبان ما Persian نوشته شده است و هم اکنون هم مردمان ديگر سرزمين‌ها با همين نام ما را می‌شناسند. ولی اتفاقی که در حال شکل‌گيری اينست که اين نام دارد با فارسی با شکل Farsi جابجا می‌شود. به ياد داشته باشيد هنگامی که تازی‌ها به سرزمينمان تجاوز کردند چون حرف "پ" را در زبانشان نداشتند آن را "ف" تلفظ می‌کردند، پرسش اينست که ما چرا بايد اين کار را انجام دهيم؟ اين اتفاق از چند راه در حال گسترش است و بايد با شتاب جلوی آن را گرفت:

1- از راه دولت بيگانه که هم اکنون بر سر کار است: اين راه بيشترين شتاب را دارد و بسيار هم مهم است چون نگاه ديگر کشورها به آن چيزيست که نمايندگان يه کشور آن را نمايان می‌کنند. همانند زمان حکومت رفسنجانی که به هند سفر کرد و رهبر هند به او گفت که فرهنگ و سراينده‌های سرزمين شما به سرزمين ما بسيار غنا بخشيده و کشور ما را زير نفوذ خود گرفته و سپس از خيام و حافظ و فردوسی سخن گفت. می‌دانيد رفسنجانی چه کرد؟ دست او را گرفت و به سمينار نهج‌البلاغه برد!!

2- پارسيان بيرون از اين سرزمين: آنها بر پايه‌ی همان چيزی که مردم ما در اينجا به آن خو کرده‌اند واژه‌ی فارسی را به جای پارسی بکار می‌گيرند و خارجيانی که با آنها در ارتباط هستند با اين واژه آشنا می‌شوند و آنها هم کوشش می‌کنند همانند آنها اين واژه را بکار ببرند.

3- خود ما: هنگامی که مردم يک سرزمين واژه‌ای ديگر را بکار می‌برند چگونه می‌توان اين درخواست را داشت که ديگر کشورها آنچه را که درست است بکار ببرند؟

اميدوارم با همياری همديگر جلوی اين تخريب نوپا را بگيريم. در موردش بنويسيم به همديگر آگاهی بدهيم تا بتوانيم جلوی آن را بگيريم.

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

Tajaavoz Begooneye Hamegaani

«تجاوز به گونه ی همگانی»

برای آغاز بهتر است آنچه را که گمان می کنم بگويم و سپس انگيزه هايم را:
هم اکنون يکی از دشواريهای ما اين است که انسانهای بااستعداد و هوشيارمان از سرزمينمان گريزانند و کار به جايی کشيده شده که نيازی نيست از آنها بخواهند که بيايند، آنها با تقلا و انرژی فراوان خود می کوشند خودشان را به يکی از سرزمين های اروپايی يا آمريکايی برسانند. ولی نکته ای دردناک در اين چرخه نهفته است که مايه ی آزار هر پارسی ای خواهد بود و آن:

در رژيم پيشين انگلستان و آمريکا آنچنان که در تاريخ و پس از اين بيست و نه سال روشن شده در امور سرزمينمان ايران دخالت می کردند و تا جايی که دستشان می رسيد و می شد می بردند. ولی پس از مخالفت ها و استقلال خواهی شاه و بوی نامهربانی (نگاه به پديدار شدن انسانهايی همچون مصدق و بختيار) نقشه ای اهريمنی اجرا شد. با استبدادی که در سرزمينمان جاری بود و با بهره گيری از فشارها که خود (انگليسی ها و آمريکايی ها) در آن نقش داشتند ناانسانی دست آموز را به ناگاه نمايان کردند که هيچ توانی از خود نداشت. حال انقلابی با انديشه هايی پليد و اهريمنی با صورتکی مردمسالار خود را نمايان کرد. مردمی که حقوقشان را با اينکه سرکار نمی رفتند می گرفتند با انرژی فراوان مبارزه می کردند. آنانی که گمان می کردند به آزادی رسيده اند زير منبر سخنان مردک ريشکی با جامه ی دروغ نشستند و گفتند برای حکومت نيازمند آن هستيم، پس خردمندانی همچون بختيار را رها کرديم و همه ی آنان هم تاوان کارشان را دادند، کشته شدند تا انديشه ی آزادی را نداشته باشند. ولی اين مردم که يک بار با هم شده بودند و راه را می دانستند با مردمانی که در بيرون از اين سرزمين بودند بسيار خطرناک بودند و همچنين ايرانی نيرومند از منابع و مردمان با استعداد و ابزارهای جنگی پيشرفته، پس جنگی آغاز شد. تا هم، ميهن دوستان بميرند هم از ديد جنگی ضعيف شويم و آنانی که در پس پرده هستند با آسودگی پايه های نظام را محکم کنند. ديگر چه؟ آمريکايی ها در نقش برابر حکومت رفتند ولی تمام منابع را همچون گذشته و بيشتر می برند. آنان جزو نخستين کشورهايی بودند که حکومت اسلامی را به رسميت شناختند. چگونه می شود مخالف با چيزی بود و مبارزه کرد و هم آن را به رسميت شناخت؟
به ما می گويند شما شايستگی بهتر را داريد، از دانشمندان ما استقبال می کنند به آنها ارج می گذارند. ولی چگونه؟ با پول خودمان برای مبارزه با حکومت اسلامی بودجه تعيين می کنند و سرمان منت می گذارند تازه آن هم با مغز و انديشه و نيروی ايرانی. با پول خودمان خودمان را برده ی خود می کنند.
تمام منابعمان را می برند، تمام کتابها، آيين ها و نگرش ما را بکار می گيرند ولی هيچ نمی گويند که اينها کار شماست. انگلستان و آمريکا با ورق ايران با روسيه، چين، فرانسه و ديگر کشورها معامله می کنند. جالب نيست! هيچ چيزی از خودشان مايه نمی گذارند. حال فرانسه در بخشی بهره می برد، روسيه در بخشی ديگر. چين به گونه ای و آلمان به گونه ای ديگر. بيش از همه هم انگلستان و آمريکا.
آنها سرزمينی را در فشار می گذارند منابعش را به غارت می برند مردمش را کوچک می کنند سپس برای مغزی انديشمند و انسانی خردمند که بدون شک نمی تواند در اين فضا تنفس کند با ناز و هزار خط و نشان سرانجام می پذيرندش. آن شخص هم برای رشد، برای رسيدن به آنچه که می خواهد کوشش می کند ولی برای سرزمينی ديگر، آری، سرزمينی ديگر را آبادتر می کند تا سرزمين خودش را بيشتر نابود کند. جايی را آباد می کند که حتی پولی که از آن می گيرد را آن سرزمين بهش نمی دهد بلکه از پولی ست که از سرزمين خود شخص می دزد و بهش می دهد تا او سرزمينی بيگانه را آبادتر کند آن هم هميشه با اين حالت که ما بوديم که تو را پيدا کرديم و بهت ارج گذاشتيم.
پس از سقوط هيتلر، روسها تمام ماشين آلات را بردند و آمريکايی ها هم مغزهای آلمانی را جذب کردند. آن مغزی که اين ماشين آلات را ساخته باری ديگر هم می تواند بسازد و با کوششی بيشتر بی گمان بهتر از آن را. فقط آلمانی ها سرزمينشان را واگذار نکردند و کوشيدند تا هم اکنون به جايی که می بينيد رسيده اند. آنان به خرافات کاری نداشتند به خود باور داشتند و کوشيدند آنچه را که دارند بکار بگيرند. به سرزمينشان خيانت نکردند. همين.