چشماتو ببند خواب توش نره!
(خواهش من: اين نوشته را تا به آخر فقط بخوان، همين)
آری، زمان خردسالی ما و همچنين پدران و مادران ما، هنگامی که می خواستن ماها رو بخوابونن بهمون می گفتن که بايد بخوابيم و برامون لالايی می خوندن. اگه چشم سفيدی می کرديم و نمی خواستيم بخوابيم به هزار کلک و ترفند کوشش می کردن که ما رو به خواب ببرن. ولی نمی گفتن که باشه نخواب، هميشه سر گفته هاشون بودن و کوتاه هم نمی يومدن. اينکه ما بايد ظهرها يا سر شب بخوابيم، قانونی بود که دگرگون نمی شد. آری، يا خودمون مانند بچه های آدم می خوابيديم يا به زور می خوابوندنمون، ولی بهرروی بايد می خوابيديم. ما رو يا از "اهريمن خواب" می ترسوندن يا از "لولو" يا از "بچه دزده" که می يومدن و اگه می ديدن بچه ای نخوابيده اون رو با خودش می بردن. ولی گهگاه هم در مورد بچه های سرتق می گفتن: «اين بخوابه؟ اوه اوه. اين منو هزار بار خواب کرده خودش رفته سراغ بازيش.» آری پس از چندی بچه های مادرانی که می خواستن اونها رو به زور و با ترفند بخوابونن (چون پدرا اين کارو به ياد ندارم که انجام داده باشن نامی ازشون نياوردم) تمام ترفندها و کلک ها رو ياد گرفتن و ديگه خودشونو به خواب می زدن تا مادرانشون رو به خواب ببرن و بتونن به راحتی به بازيشون برسن. آری، ديگر اين مادرها بودند که می خوابيدن و به گونه ای بچه ها بودند که اونها رو می خوابوندن. اينگونه بود که ما به خواب می رفتيم، بيدار می شديم و همچنين بزرگ می شديم.
حال به امروز بنگريم. امروز ديگر اين ترفندها رنگ باخته است. بچه ها با اين انگيزه ها به خواب نمی روند. مادران ديروز، امروز همراه با رشد در ديگر رشته ها ترفندی تازه آفريده اند. به بچه ها می گويند: «چشماتو ببند خواب توش نره؛ بدو بدو، چشماتو ببند خواب توش نره» آری، به آنها می گويند که باشه نخواب و من برات يه پيشنهاد دارم، برای اينکه نخوابی: "بهتره چشماتو ببندی تا خواب به چشمات راه پيدا نکنه". اينگونه بچه ی باهوش چون با او همداستان شده اند سپر لجبازی اش را زمين می گذارد و همچنين گفته ی مادر را بخردانه می يابد. خرد گفته درست است، از آنجايی که برای وارد نشدن چيزی به چشم و يا وارد نشدن هر چيزی به جايی بايد جلويش را بست و گرفت اين گفته درست است و همچنين از آنجا که می دانم همه تناقض گفته ی مادر را بخوبی درمی يابند پس به جايی که می خواهم و اين سرآغاز را برای روشن شدنش آورده ام می روم:
در گذشته به ما همه چيز را در رويمان می گفتند و همه چيز در پيش روی همگان وجود داشت و با نگريستن به آن هر کسی می توانست ارتباط ها را دريابد و ترفندها و کلک ها را ياد بگيرد تا باری ديگر از آن سوراخ گزيده نشود، ولی همچون دگرگونی ای که در موردش گفته شد، ترفندها هم برای شيره مالی دگرگون و بروز شدند. به ما می گويند: «شما انسانهايی بافرهنگ هستيد و تاريخی شکوهمند و بزرگ داريد» آری اين درست است ولی اين همانند ترفند مادر برای به خواب بردن فرزندش است، با ما همراه و همداستان می شوند و می گويند: «حال آسوده باش و به خواب برو، چون تو آن را داری و ما هم آن را تاييد می کنيم.» خوب هنگامی که کسی نوستالژی ما را به چالش نمی کشد ما هم مانند آن کودک خردسال و باهوش آرام می شويم و شرينی ای در درونمان از اين گفته احساس می کنيم و بر اثر مرور زمان به خواب می رويم و کرخت می شويم. حال بياييد ببينيم اين گفته درست است يا نه:
- هم اکنون در سراسر ايران و خاک پارس تمامی نشانه های تاريخ و شهريگری ما را نابود می سازند يا در حال نابودی اش هستند.
- فرهنگ ما را می توان گفت به کل دگرگون کرده اند و به گونه ای می توان نابود شده دانست.
- زبان ما را زبانی درهم و آشفته ساخته اند و همچنان آن را به آشفتگی بيشتر سوق می دهند.
- ما را مردمانی وحشی و به دور از انسانيت نشان می دهند، همچون عرب ها.
- از خواب و بيهوشی ما و همچنين از پافشاری ما در پارسی ستيزی بهره می برند و دانشمندان و سراينده های سرزمين ما را بنام خود نشان میدهند تا جايی که آن را با وقاحت تمام در يونسکو هم به ثبت می رسانند.
- نام های بخش هايی از اين سرزمين رو می خواهند دگرگون کنند و آن را بنام خود به ديگران نشان دهند و باز با وقاحت تمام سرشان را بالا می گيرند و می گويند: «شما به ما ستم کرده ايد و از آغاز نام اين سرزمين ها آن چيزی بوده که ما هم اکنون می گوييم.»
- از بی تفاوتی ما بهره می جويند و فيلم هايی می سازند در کوچک شمردن و همچنين دگرگون کردن واقعيات تاريخی سرزمين ما. همچون 300, نگهبان و...
خوب حال چند پرسش:
- آيا اين اتفاق ها واقعيت ندارد؟
- آيا ارگ نسا را در يونسگو به ثبت نرسانده اند؟
- آيا ترک ها دايه ی ريشه ی ترک بودن مولوی را به راه نينداخته اند؟ يعنی او يک ايرانی نيست بلکه ترک است؟
- آيا ازبک ها و ترک ها، ترک بودن نوروز را به عنوان سنتی ترکی يا ازبکی به ديگران نمايان نکرده اند؟ و...
حال بياييد ببينيم واکنش ما چگونه است؟
- در برابر نابودی پاسارگاد خاموش مانديم يا آنقدر در خوابيم که نابودی چنين گوهری ما را بيدار نمی کند. اين شوک از چيزهای ديگری که می گويم نيرومندتر است که باز مايه ی بيداری ما نشده است.
- در برابر تجاوزها به يکپارچگی خاکمان خاموش مانديم.
- در برابر تجاوز به آبها و نام آبهای در اختيار سرزمينمان خاموش مانديم.
- در برابر دزديدن روشن و هويدای دانشمندانمان و آثارشان و بنام خود تمام کردن تمامی افتخارات آنها خاموش مانديم.
- در برابر ساخت فيلم 300 رگ گردنمان چنان بيرون زد و خشمگين شديم که همچون موجی طوفانی آمد و سپس محو شد و در برابر فيلم هايی همچون نگهبان و ديگر فيلمهايی همچون فيلمی که کوروش بزرگ را يک شخصی که به يهوديت ايمان می آورد نشان می داد خاموش مانديم و...
برداشت من و پيشنهادم:
آنچه روشن است اينست که، هرجا که در رويمان به ما چيزی گفته اند واکنش هايی نشان داده ايم که همچون دست و پا زدن های بيهوده بوده. آيا آنکس که چيزی را دارد از اينکه ديگری به او بگويد تو آن را نداری (حال از روی حسادت، کمبود، کوشش در بزرگنمايی خود يا هر چيز ديگر) می خندد يا واکنشی بی خردانه نشان می دهد؟
واقعيت اين است که اگر چيزی را داريم از گفتن ديدگاه مخالف ديگران آشفته نمی شويم چون می دانيم که آنرا داريم، فقط شايد باری ديگر آنرا بازخوانی کنيم تا ببينيم از آن دور نيفتاده باشيم. ما در خوابيم و فقط در برابر آن چيزهايی که نوستالژی ما را به چالش می کشد واکنش نشان می دهيم آن هم چه واکنشی؛ واکنشی در تاييد نداشتن و ندانستن. ما آزموده و تاريخی داريم که بسيار آموزنده است. به ياد داشته باشطم که جهانيان از آزموده ها و تاريخ ما بسيار ياد گرفته اند و آنرا به کار بسته اند ولی يک چيز را نمی توانند بدست بياورند آن هم آزموده های ماست. ما آنها را با تمام اتم های وجودمان نسل در نسل لمس کرده ايم. اين آن چيزيست که ديگری نمی تواند داشته باشد همانگونه که ما نمی توانيم در مورد سرزمين های ديگر آنرا بدست آوريم. اينها گوهرهايی هستند که ما می توانيم آنها را بازجوييم و باری ديگر در يک بازخوانی درست بکارشان بگيريم. بدون شک همچون معجزه ای خود را نمايان خواهد ساخت و درخشش اش ديده ها را خيره. بايد بازگرديم به تاريخ و فرهنگ غنييمان و نه آنکه آن را تکرار کنيم که بايد آنچه را که پيشينيان پديد آورده اند همچون ماده های خام خود ببينيم و آنرا شکوهمندتر سازيم. فقط با ديدی رو به جلو، ديدی خلاق و موشکاف می توانيم از اين گنجينه که آنرا داريم و نيازی به ساختنش نداريم بهره ببريم.
پيش خود شايد گفته باشيد که اينها را می دانستم يا باز کسی ديگر آغاز کرد به مرثيه بافتن و سخنان تکراری و... نمی گويم پاسخم، که ديدگاهم را نمايان می کنم: «کسی که آگاهی ای در هر موردی داشته باشد، بدون شک آگاهی، اين نور تابان و روشن کننده ی راه به آن شخص اجازه نمی دهد که در زندگيش از آنچه که بايد کاری ديگر انجام دهد يا اينکه کاری نکند. او فقط کاری را انجام می دهد که نه باور که به آن آگاه است» اين کنش برای من نشانه ی شناخت اينگونه اشخاصی است و درود می فرستم به کسانيکه اينگونه اند و خواهش می کنم بيدار و هوشيار شوند از کسانيکه با گفتن يک "می دانم" باری ديگر خود را آسوده می کنند تا به خواب بروند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر